خانه سوت و کور است
هیچ کس سنگی به در نمی کوبد
تیر چراغ برق دیگر سیمی ندارند
برای نشستن کلاغ ها
درخت ها دیگر سایه ندارند
گربه لاغر روی دیوار آفتاب سوخته شده
مدام خمیازه میکشد
حتی دیگر حوصله ی چشم چرانی قناری ها را هم ندارد
میدانی که
میانه ام با خرت و پرت زیاد خوب نیست
از دورها که می آمدی برایم چشم به راهی سوغات بیاور
تا ساعت ها پشت پنجره بنشینم و نیامدنت را نطاره کنم