۱۵

چه ساده اند بهانه های زندگی...

یک گپ دوستانه  با آقای گل فروش و شیرین زبانی های او...خریدن یک گلدان و هدیه گرفتن یکی دیگر از آقای به قول خودش شکم گنده...دو عضو جدید و دوست داشتنی در خانه...و لبخندی که پیش بینی می شود تا یک هفته جایش روی صورتم بماند...

پ.ن: :))))) 

نظرات 3 + ارسال نظر

ایولا خیلی قشنگ بودش من که خیلی خوشم اومد خودت گفتی یا از جایی کپی کردی اگه کار خودته باید بگم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.ایولاااآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ دمت گرم خیلی قشنگ بود
عالی بود


میتونم ID شما رو داشته یاشم؟؟؟

ارشک 1390/04/03 ساعت 19:14

و چه زیباتر بود اگر انسان ها در همه ی دنیا مثل گل ها یکی می شدند. اگر بهانه ی همه برای لبخند گل بود و برگ های لطیفش. و هیچ کس آرزو نداشت نیمی از دنیا را طی کند تا شاید روزی لبخندی نصیبش شود.

دلم می خواهد از دخترک دستفروش دستمال بخرم...با فال حافظ...فال را بخوانم...بعد...
اندکی بعد...
اشک هایم را با دستمال پاک کنم...
چطور است؟بهانه ای ساده برای گریستن!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد