اعتماد مثل کاغذ میمونه، وقتی مچاله شه میشه صافش کرد ولی دیگه هرگز مث روز اولش نمیشه!
مداد رنگی هایم را آورده ام...بیا چهار زانو روی زمین بنشینیم...آرنج هایمان را ستون بدنمان کنیم و نقاشی بکشیم...تو بالای صفحه یک هشتصدو هشتادو هشت بزرگ بنویس...بعد قهوه ایش کن...من هم بالای آن چند هفت کوچک سیاه بکشم..یه خط پهن آبی از این ور صفحه بکشیم تا آنور و تویش ماهی های قرمز و نارنجی بگذاریم...تو خانه بکش...من درخت...تو گل بکش...من سبزه...تو برای درخت من گیلاس های قرمز بگذار و من روی گل های تو پروانه بکشم...بعد زیر درخت دوتا دختر بکشیم که دستشان دور گردن هم است...بیا روی این کاغذ چروک نقاشی بکشیم.